معلمانه

یک گوشه دنج
معلمانه

اینجا گوشه دنجی است برای همه ناگفتنی های من وهمه معلمانم وشاگردانم ..انچه که یاد گرفته ام وبازهم یادخواهم گرفت ..گوشه دنجی است برای اشتراک همه لبخندهای که شاگردانم برایم به ارمغان اوردند ..همه حوادثی که روزگار برایم انها را معلمی کرده.
.معلمانه یک کلاس درس است ...
-------------------------------------------------.
معلم شدن "خاتون "قصه ای دارند به بلندای یک نگاه کریم ..به بزرگی لبخند امام حسن مجتبی ع

----------------------------------------------
از کتاب های درسی آن سال ها
عکس صفحه اولشان یادم است
که امیدش
به ما دبستانی ها بود
حالا بزرگ شده ایم آقا!
حال امیدتان چطور است؟
----------------------------------------
تردید مکن تصورش هم زیباست
ایوان حسن عجب صفایی دارد .
لبیک یا حسن ع

عمو زنجیر باف...

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ب.ظ

عید از راه میرسد ومن برای پرکردن سکه های هفت سین سالها معلم بودنم سکه کنار میگذارم ..برای نگاه تک تک دختران وپسران کوچکی که  این سالها را زیر باران لبخند مهربانشان نفس کشیده ام ومعلمی را مادری ...
سکه اول برای تو علی اصغر  ،سهم تو که تمام بچگی  ات را پشت صورت پر از لک وپیست پنهان کردی وصورت تو هیچ گاه رنگی از لبخند را ندید آخر تو یاد گرفته بودی همیشه مسخره شوی همیشه پرسش شوی وسوالهایی که جوابهایش را نمیدانستی .. ...سهم تو اولین سکه شاید برایت گوشه ای از این دنیا از لبخند سهمی کنار گذاشته باشند ..
سکه بعدی سهم تو باشد سپهر تو که دارایی دنیا در دستان پدرت چرخ می خورد و اسکناسی اگر قرار بود برای تو باشد دوری آغوش مادرت ازفرسنگ ها فاصله  ..قصه سهمیه تو قصه عجیبی است یه همین یک سکه قانع باش شاید دنیا باتو کناربیاید ..
صدای سکه تو می آید عباس ..مثل همان روزها که بی غل وغش بدون هراس از اینکه تو را دانش اموزی کد دار بخوانند به آغوشم می آمدی  سهم تو از پرونده سلامت هوش پایینی بود که با محبت هم قابل تعویض نبود ..صدای سکه تو با گریه های مادرت چه حزن آلود میشود ..
سکه ها را روی هم میگذارم ..
این سکه برای متین است ..سهم تو متین میشود قتل پدر، آن هم با دستان مادر وتو حالا بی کسی را در خانه عمویت با تمام وجود احساس میکنی ..
سکه ای برای تو ..حسین وقتی فهمیدم از ترس چوب معلم درس خواندن را رها کردی و بیخیال همه دنیای بزرگی شدی ..تو حیف بودی باآن ارزوهای بزرگ کودکانه ات ..
صدای سکه ها اذیتم میکند ..این برای تو هادی..نمی دانم هنوز هم مادرت شبها از ترس اینکه تو بفهمی فرزندش نیستی هق هق گریه اش را در بالشت خفه میکند یانه ..
این برای تو امیرحسین آن یکی برای تو سینا ...طاها نگران نباش برای تم هم سهم کنار گذاشته ام ..برای غصه های نگفته چشمان تو علی رضا .برای از کار افتادگی پدر تو صادق ...برای یتیم بودن تو محمد حسین ..برای ..
راستی محمد رضا تو با ان قلب مریضت چه میکنی ..هنوز پول برای عمل قلبت جور نشده است ...
پارسا فهمیده ای پدرت آن مسافرت هایی که می رودآن شش ماهی که نیست آن شبهایی که تو میخوابی و به امید یک روز  تا دیدار بابا میگذرانی سفر زندان است .میدانی شاکی پرونده عمویت هست ..از پدرت پول میخواهد !!
قصه سفره هفت سین مردانه که میشود چقدر سخت میشود بگذار کمی از دخترهایم بگویم ...
سکه دخترها را روبان میندم ویکی یکی میدهم دستشان ...
ترنم سکه ات را بگیر ...دیگر کسی بین تو پدرت به جرم طلاق فاصله نخواهند انداخت ...
صبا بیا سکه ات را بگیر برایم بگو هنوز هم از ترس اینکه بابا مادر را زیر کتک هایش له کند شبها را میلرزی ...یاتو سمیه هنوز هم به جرم قانون نانوشته اتباع بودن از دوستانت فراری هستی ...
مهسا هنوز هم از غصه مریضی پدر ترجیح میدهی حرف نزنی وتو را به لالی اگاهانه متهم کنند ؟
آوا صدای خنده های تو هنوز هم از سکه های من جلو میزند ...نگو که هنوز از کمد لباس میترسی به یادآن روز که پدرت برای پنهان کردن تو از پلیس تو را چند ساعت ان جا حبس کرده بود ..
مریم سکه من میتواند به پاهای ناتوان ومریضت کمک کند تا تو بتوانی با سرپرستی مادر بزرگت درس را ادامه دهی ؟
اصلا بگو ببینم زهرا هنوز هم برای نوشتن مشق هایت صفحات نوشته شده دفتر را پاک  میکنی واز دفترهایت چند بار استفاده میکنی ؟
سکه ها زیاد شده اند ..برای کدامتان سکه کنار بگذارم ..برای تو نیلوفر یا تو مهدیه یاتو سجاد .مگر میشود به تو سهمی نداد حسن یا ....
بیایید مثل همان روزها دست در دست هم گره بزنیم سکه ها روی هم باهم صدای قشنگی دارند ...صدای جیرینگ جیرینگ می ایند ..بچه ها با هم بخوانید ..

عمو زنجیر باف ....
بله ..
زنجیر منو بافتی ..
..

بباف زنجیر برای دخترانم وپسرانم دنیا را به خوبی ...بباف برایشان لبخند را ..بباف برایشان شادی را .بباف برایشان زندگی را
بباف برایشان سختی ها را با طعم محبت ..بباف برایشان روزهای را با سایه حمایت ..بباف برایشان سربلندی را ..سرافرازی را ..
بباف برایشان اینده را با خدایی که ان بالا برای همه ما خدایی میکند ...
صدای جرینگ جرینگ سکه ها می اید .....شمارش سکه هاوارزوهایم از دستم رفته گمانم ارزوهای کودکان من سهمیه بندی شده است .....
------------------------------------------------------------
شاگرد نوشت ...
سال جدید با نگاه مادر شروع میشود وختم میشود به نگاه مادر ...امسال عجیب مادری شده است ..
قرار نبود اولین نوشته سال مادر را تلخ بنویسم اما همه  دلنگرانی های مادرانه این سالهایم سهم این پست شد ..
.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۷
خاتون ...

نظرات  (۳)

سلام دوست عزیزتر از جانم !
سلام معلم دلسوزتر از مادر!
تحمل این همه درد، دلی می خواهد دریایی که تو داری.
     چشمی می خواهد بارانی که تو داری . 
عشقی می خواهد انسانی که آن را هم داری.
می ماند صبری زینبی که حتما داری و  دعا می کنم همواره داشته باشی.
معلم دلسوز که باشی یعنی مادر سی و چند کودک معصوم، که با تمام احساس و وجودت دوست داری همیشه آنها را شاد ببینی. 
بی غصه و رنج. 
برای تو و شاگردانت بهترین ها را آرزو می کنم مهربان! همیشه دلتان شاد و لبتان خندان باد!
شادی برای شاگردانت ببافی و عشق .
پاسخ:
سلام بهار عزیزم ..
به من رحم نمیکنی به سقف این معلمانه رحم کن که ترک برداشت از تعریف های تو :)

یه بار مادر یکی از شاگردانم بهم گفت مادر نشدی حس مادررا نمیفهمی اون روز دلم میخواست فریاد بزنم معلم نشدی تا غصه بچه هات را ومادراشون را باهم یه جا اشک کنی و...

از دعاهای قشنگت ممنونم .امیدوارم یه روزی این قصه غصه بچه ها تموم بشه وزنجیرش بیفته پشت کوهی که دست هیچ کس بهش نرسه ...
سلام ..
هر کدوم از این بچه ها خودشون یه  پست میخواهند برای نوشتن ..چقدر ساده از کنار آدم ها مبگذریم .وحواسمون فقط به خودمونه....
پاسخ:
سلام وادب .

هرکدوم از این بچه ها پست ها دارند برای نوشتن ..هرکدومشون قصه هایی دارند به وسعت رمان های نوشته نشده ..

گاهی حواسمون به خودمون هم نیست دیگران که دیگه ...
۲۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۶ می خواهم بیاموزم...

سلام خانم معلم عزیز

چقدر بعد از این پست بیشتر و بیشتر دوستت دارم...

دنیای معلمانه شما وسیع تر از اسم هایی ست که بردی...

خانم معلم عزیزم، دوست داشتم مدتها کنارت درس "دوست داشتن" می آموختم...درس دلسوز بودن... درس از خود گذشتن...

آهی از وجودم برمیخیزد...آه که چقدر درس برای اموختن دارم...

خانم معلم عزیزم، دعا کن شاگردت را که هیچ وقت به بلندای روح مهربانت نخواهد رسید...

دعایش کن شرمنده نشود که معلم داشته و نیاموخته...

پاسخ:
سلام .
دنیا وادم هایش همه یک کلاس درس همه ما هم شاگردیم وهم معلم .
برای اموختن هیچ وقت دیر نیست تو که شاگرد ممتازی هستی بهت ایمان دارم که نخبه ای ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">