شوق پرواز...
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ
عباس جان سلام .
.امشب مهمان داری ..از عید قربان 1366تا فتح خرمشهر 95 همه این روزها را چشم انتطاری این مهمانی را کشیدم ..تمام روزهارا به امید دیدار تو درخواب شب کردم ومنتظر دیدارت ماندم اخر تو بد قول نبودی قول داد بودی روز عید قربان بیایی ..آن روزها به جای خانه خدا رفتی پیش خدا اما من میدانستم تو دیر یا زود مرا هم با خودت همراه خواهی کرد ...
میدانی آن روز که از سفر برگشتم رنگ لباس هایمان یک جور بود من سفید احرام پوشیده بودم وتو سفید شهادت ..صدای لبیک تو همه ایران را پر کرده بود .آن روزها خاطرت هست در نماز جمعه هم از پروازت وشهادتت حرف زدند.
تورا همه میشناختند از ان پیرمرد روستایی عباس اباد بگیر تا ان خلبان که برای امضای وامش مسافت طولانی را تا تهران طی کردی .تو برای همه عباس بودی رفیق بودی دوست بودی ..وبرای من یک معلم رفیق دوست داشتنی بودی بالام جان .
عباس عزیزم چند روز پیش مهمان داشتم برای عیادت امده بودند ..عطر حضورشان مرا شوق زندگی میداد ودعایشان مرا تا اوج پرواز داد ..
درد برهمه وجودم چنگ انداخته است .اما این دردها در برابر درد دوری تو هیچ است ..مدتهاست منتظرم بیایی دنبالم اما سلما وحسین ومحمد امانتهای تو مانع میشدند
عباس جان نگران انها نباش .این روزها بازهم ایران ما پر شده است از عباس های بابایی که باز نگاهشان به اسمان است ..نمیدانم قرار است چند ملیحه حکمت دیگر چشم انتطار قول همسرش بماند ..نمی دانم قرار است چند هاجر به قربانگاه بروندتا جای انها ابراهیم برود پیش خدا ..
اه عباس چقدر حرف ناگفته برای همه این سالها نبودنت دارم ..همه این سالهایی که عباس بابایی فقط یک اسم نبود ..برای همه سالهای بزرگ شدن سلما بدون پدر.
برای همه سالهای ملیحه بودن بدون عباس ..
بوی اسپند می اید ..این بار هاجر به قربانگاه میرود ..این روزها دیگر اسماعیل چشم انتطاری میکشد شاید هاجر به بزرگی نگاه ابراهیم برگردد ..
عباس جان وقت زیادی ندارم ..همه منتطرند مردم قزوین برای خداحافطی با زنی که سالها بی عباس بودن را تحمل کرد تا عباس بابایی اسمانی بماند ..چمدان بسته ام وبار سفر اماده است سهم من از میهنم عباسی بود که تقدیم کردم ..
عباس عزیزم
برایم بگو از لحظه پرواز از شوق اسمانی شدن ..در استانه بهشت منتظر م باش امشب پر پرواز گرفته ام ...
**********************************************
شاگرد نوشت :
خبر فوت ملیحه حکمت در روز فتح خرمشهر عزیز حالم را عجیب بهم ریخت ..عباس بابایی امشب مهمان دارد
+
شاگرد نوشت 2:
عباس بابایی:مکه من این مرز وبوم است .مکه من ابهای گرم خلیج فارس است وکشتی هایی که باید سالم از ان عبور کنند .
عباس بابایی عزیز خیالت اسوده فرزاندنت هوای کعبه ات را تا اخرین قطره خون دارند .
+
خواندن کتاب پرواز بی نهایت واسمان عباس بابایی از نگاه همسرش را برای خواندن پیشنهاد میکنم ..عاشقانه ای است ناب .
۹۵/۰۳/۰۳