معلمانه

یک گوشه دنج
معلمانه

اینجا گوشه دنجی است برای همه ناگفتنی های من وهمه معلمانم وشاگردانم ..انچه که یاد گرفته ام وبازهم یادخواهم گرفت ..گوشه دنجی است برای اشتراک همه لبخندهای که شاگردانم برایم به ارمغان اوردند ..همه حوادثی که روزگار برایم انها را معلمی کرده.
.معلمانه یک کلاس درس است ...
-------------------------------------------------.
معلم شدن "خاتون "قصه ای دارند به بلندای یک نگاه کریم ..به بزرگی لبخند امام حسن مجتبی ع

----------------------------------------------
از کتاب های درسی آن سال ها
عکس صفحه اولشان یادم است
که امیدش
به ما دبستانی ها بود
حالا بزرگ شده ایم آقا!
حال امیدتان چطور است؟
----------------------------------------
تردید مکن تصورش هم زیباست
ایوان حسن عجب صفایی دارد .
لبیک یا حسن ع

اینجا مدینه است .

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ب.ظ

   سفر شروع میشود ومن از تو هیچ تصویری در ذهنم ندارم جز همان تصاویر همیشگی که از تلویزیون دیده ام و برایم پوستر شده  است .
  سفرشروع میشود وغریبانه ترین لحظات زندگی من با بی تابی دل در قفسه سینه رنگی دیگر به خود میگیرد .
  ازتو تصویر زیادی ندیده ام.جز همان قاب همیشگی  از بقیع  وپرواز کبوتران را بر فراز گنبد خضرا ..با ان نوای قدیمی حاج  منصور ارضی ...
  سلام من به مدینه به استان رفیعش..                       به مسجد نبوی وبه لاله های بقیعش .
ازتو زیادندیده ام ،اما تا دلت بخواهد  شنیده ام .شنیده های من از تو کتابی است قطور به وسعت تاریخ .
ازهمان بچگی سهم تو در کتابهای درسی من زیاد بوده است ...ازهمان روزها که محمد "ص" رسولم شد و یثرب شد مدینه النبی ؛ازهمان روزها که برای شبهای امتحان پیمان عقبه اول ودوم را حفظ میکردم وهجرت شد برایم اغازومبنای  همه چیز.
.همان شب که علی خودش را سپر کرد ودر بستر پیامبر خوابید .همان شب که علی شد سپر رسالت تا روزی ...
شنیده های من ازتو به همین جا ختم نمیشود تازه شروع قصه میشود این هجرت .ازدواج حضرت یاس با مولا ،تولد دردانه های رسول ،قصه آن عبای معروف آن پنج تن ؛همان ها که وقتی دلم میگرفت هوایم را داشتند .
شنیده های شیرین من ازتو کم نیست اما عمرشان کوتاه است چیزی به اندازه یک هیجده ساله .
قصه روزهای شیرین تو از سفرخاتم غریبانه میشود !!
راستی کسی از تو اجازه گرفت تا قصه مدینه النبی را اینقدر تلخ وغریب بنویسد  ..؟؟
سفر شروع نشده را با همه شنیده ها مرور میکنم ..
ازتو شنیده ام کوچه بنی هاشم را ..
قصه فدک را ..
قصه یک درسوخته ومیخ داغ را ...
پشت سرت حرف زیاد است !!
سیلی درد دارد ..
علی را دست بسته دیدن زجر دارد ..
یتیمی اشک دارد ...
استین در دهان کردن ورازداری کردن  زخم دارد ..
تیرباران تابوت ..
این ها همه شنیده هاست وحتما تو تصاویر زیبایی هم برای دیدن داری اصلا مگر نمیگویند شنیدن کی بود مانند دیدن .

**
قرار است دقایقی دیگر مشرف شویم مسجد النبی برای اولین بار.یک ماهه باقی مانده به سفررا هرچه کتاب در مورد مدینه پیدا کردم خواندم .بارها بارها در ذهنم اولین تشرف خدمت نبی اسلام را مرور میکردم .
بین راه گنبد خضرا رسول عقده دل را بازمیکند ارام باش دل من ..
نرسیده به درهای ورودی همین که اذن دخول بدهی گره کور مشکلاتت را رحمه للعالمین بازمیکند ..
همان گوشه وکنار دور از چشم همه اهالی کاروان سجده میکنی وحرفهای ناگفته را میگویی ارام باش دل من ..
غروب اولین روز ورودمان به مدینه قرار است راهی شویم سمت خانه پیامبر ..چه وعده ها که به دلم نداده ام .مسیرمان کوچه ی پهنی است که منتهی میشود به یک خیابان و دوره گردها ی فروشنده که انگار حقوق میگیرند تا دنیارا به حراج بگذارند !!
چشمانم گنبد خضرارار ظلب میکند مثل همه  وقتهایی که گنبد طلا ارامم میکند..
کاروان می ایستد وناگهان تو فقط میشنوی اینجا مسجد النبی .به شنیده ها اعتمادی نیست بازهم میپرسی مسجد النبی همان مسجد پیامبر همان که جای قدمهای رسول است ؟پس اذن دخول ؟احترام ؟؟؟
اشک تایید چشمها میشود ..حرفی برای گفتن نداری که اینجا غربت رسول الله فریاد میکشد ..باورم نمیشود انگار امده اند تفریح ..صدای گریه ام بلند میشود روحانی کاروان مانع میشود و باز تاریخ تکرار میشود وارام ارم گریه تا صدایت را نشنوند ...حتی اجازه دسته جمعی بودن را نمیدهند ..روضه که دیگر اصلا لازم نیست ...
غروب باشد وبغض داشته باشی اجازه گریه هم نداشته باشی کافی است یک تاریکی مطلق ببنی وبشنوی انجا بقیع است ..دیگر قلبت برای تپیدن عجله ای ندارد ...
تصاویر من از مدینه چیزی جز غربت نیست ..چیزی جز روضه نیست ..تصاویر من از مدینه همان شنیده هاست که تو خواننده به ان قصه هشت شوال را هم اضافه کن ...گوشه همه حسینیه ها دلت هرچه میخواهد برای غربت مدینه اشک بریزد .
اما این عهدنامه همه بچه شیعه هایی است که قلبشان در مدینه از تپیدن ایستاد .همه بچه شیعه هایی که علم ساخت بقیع را در دلشان کاشتند واین روزها روی شانه هایشان جوانه زده تا ساخت وساز بقیع زمان زیادی باقی نیست ....

***************************************************

شاگرد نوشت :
انفجار چند شب پیش نزدیک حرم حضرت رسول" ص "دلم را بدجوری لرزاند .صدای نابودی وهابیت سعودی به گوش میرسد ..

شاگرد نوشت2:
هشت شوال هرسال بهونه ای میشود برای مرور همه روزهای مدینه ..سالروز تخریب بقیع عزیز تسلیت .
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۰
خاتون ...

نظرات  (۵)

سلام
احسنت
دلمون هوایی شد
التماس دعا
پاسخ:
ممنونم استاد .
مگه میشه پشت پنجره های بقیع نشست  وهوایی نشد ..

حاجت روا ان شاالله .
خوش به حالتان
پارسال دو روز قبل از اعزاممان تعطیل شد

ان شاالله ال سقوطند
سربزنید
پاسخ:
حال روز دل خیلی از دوستان مثل شماست .ان شالله به زودی با نابودی وهابیت وال سعود همه ما مهمان میشویم .
۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۷ سوره کوثر

روی مزار گمشده، اشکی کسی نریخت

این رسم تازه را به جهان، ما گذاشتیم . . . 

سلام
تشکر از سر زدن و لینک کردن
و معذرت می خواهم که نمی توان قصاص کنم، اللینک باللینک...
راستی می توانید این کد امنیتی را حذف کنید ها. کوثر متقی به من گفت و راهش را نمی دانستم و کردم. شما هم حذف کنید. نه؟
پاسخ:
سلام .ممنون .کلاس های درس تو همه وبلاگ ها هست از هر وبلاگ آموختن و بزرگ شدن مهمه ..حالا چه فرق میکنه که به صورت رسمی باشی( لینک) یا مهمان .
از حضورتون ممنونم .
چشم اون نکته را هم اعمال میکنم ان شاءالله. 
از هشت شوال جانکاه تر شش شوال است و آن ورود مسلم به کوفه است...
پاسخ:
:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">