خادمی ..زیر سایه کریمانه
همیشه دلم میخواست خادمی حرم را تجربه کنم از این پرهای رنگی بگیرم دستم وزائران را راهنمایی کنم .صدای گریه کودکی را که شنیدم دست درجیب کنم وشکلاتی به اون بدهم ..دلم میخواست گوشه ای از حرم برای من باشد ومن از انجا با اقا ارتباط بگیرم وحرف بزنم ..هیچ وقت نشد یعنی تا حالا نشده است ..
دلم که به امام حسن گره خورد وقتی پشت دیوارهای بلند بقیع بغضم شکست وقتی غربت مولا چنگ انداخت بر وجودم .،وقتی بارها بارها نگاه مهربان وکریم پسر بزرگ حضرت زهرا س شامل حالم شد ..دیگر ارزویم شده است خادمی حرم الحسن ..همان روزها وقتی نگاهم افتاد به خانه خداافتاد ساخت وساز صحن قاسم ابن الحسن را خواستم ...
حسرت خادم شدن گوشه دلم کز کرده بود و جا خوش کرده بود که معلم شدم ..معلم شدن خاتون قصه ای دارد به بلندای یک نگاه کریم ..به بزرگی لبخند امام حسن ع ..
فکر نه مطمئنم که خادم شدن درصحن وسرای حضرات لیاقت میخواهد ..اما به این نتیجه هم رسیده ام که همه ی ما هرکجا که هستیم میتوانیم خادم باشیم ..
به نیت امام حسن ع .معلمانه مزین میشود به لبخند کریم ..
***** برای اولین بار در فضای مجازی *****
***** یک اتفاق بی نظیر .... یک گردهمایی با شکوه *****