برداشت ازاد از آرزو
جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۰۹ ق.ظ
برای انجام تحقیقات پایان نامه به تحقیقات میدانی وپرسش نامه یی که باید توسط دانش اموزان کامل میشد نیاز داشت. از طرف اداره همکاری با این کارورزان روان شناسی تخلف محسوب می شد واین بنده خدا شدیدا در فشار.بهش پیشنهاد دادم سوال هار ا به صورت شفاهی از بچه ها میپرسم جوابها را به سرعت ثبت کنه هم تخلفی صورت نگرفته بود وهم مشکل بنده خدا حل میشد.
همون وسط راهرو مدرسه جلو یکی از دانش اموزان کلاس ششم را گرفتم.از اونجایی که محبوبیت بین دانش اموزان حرف اول را میزنه ومن هم از این قاعده بی بهره نبودم :)
_یه سوال ؟
_بله خانوم ؟
_بابات چیکاره است ؟
مکثی میکنه وبا تردید جواب میده چی کاره اش را نمیدونم اما خیلی پولداره!!!
_خب تو الان ارزوت چیه ؟
هاج و واج نگاهم میکنه انگار سخت ترین سوال المپیک ریاضی را ازش پرسیدم
_ارزوت چیه ؟
ارزو چی هست ؟یعنی چی ؟
_مثلا چیزی که دوست داشته باشی اون برای تو باشه ؟
بی خیالم وراحت جواب داد :تبلت که دارم،چند سال پیش بابا برام لب تاب هم خریده ،اممم البته بابا قول داده که بعد تعطیلی مدرسه یه گوشی موبایل هم برام بخره از همین مدل جدیدها (اسمی را گفت که من هنوز به گوشم نخورده بود ) نه همه چیز دارم ،هیچ چیزی نیست که باشه ومن بخواهم ونداشته باشم. گفتم که خانوم بابام پولداره.
این بار نگاه متعجب من واون کاروزر بود که سکوت را به هر حرفی ترجیح میدادیم ..باخودم فکر میکردم یه دختر دوازده ساله وقتی ندونه ارزو یعنی چی ؟سالها بعد برای به دست اوردن چه چیزی قراره تلاش کنه و ...
راستی بابات چیکاره بود ؟اهان پولدار ...
*********
نزدیک های سال نو با کادر مدرسه تصمیم گرفتیم برای کمک به بچه های مدرسه که همشون از خط فقر فاصله های نجومی داشتند وفقر را به چشم میکشیدند یه برنامه فرهنگی راه بندازیم .این وسط خیرین ومابقی دوستان هم تنهامون نگذاشتند .یه درخت ارزوها درست کردیم وقرار شد هر دانش اموز ارزوش را با اسم وفامیلش به این درخت سنجاق کنه .اما دل این بچه ها بزرگتر از اونی بود که ما بتونیم فتحش کنیم .همه ارزوها شد فرج امام زمان و شفا پیدا کردن مریض ها ،
پروزمون شکست خورد. دوباره از اول شروع کردیم اینبار قرار شد از بچه ها بخواهیم ارزوهایی را بنویسند که به دست بنده های خدا براورده میشه .شور وشوق عجیبی تو مدرسه راه افتاده بود یکی مداد رنگی هیجده رنگ میخواست اون یکی لباس چین دار شبیه دختر همسایه ،یکی دیگه یه ماشین کوچولو برای برادرش، ارزوها یکی یکی محقق میشد ولبخند بود که روی لب بچه ها جا خوش میکرد .میون اون همه ارزو خواسته ی یک دختر بچه هفت ساله برامون روضه خوند .
دلم میخواد ببینم رون مرغ چه شکلیه ؟ وچه مزه ای میده؟ اون وقت به مامان بگم باهاش سوپ درست کنه شاید صدای سرفه های بابا بهتر بشه ...
**********************************************
شاگرد نوشت :شاعر نشدی حال مرا خوب بفهمی/من قافیه در قافیه رسوایی محضم .
شب لیله الرغایب ارزوهاتون به رنگ استجابت.به ارزوهای دست یافتنی دیگران هم دعا کنیم
۹۶/۰۱/۱۱
غبار غم برود خوش شود...